خواب آب
یک شبی در خواب دیدم آب دیگر آب نیست
دیگر آن که آبی هم رنگی زبهر آب نیست
فکر نان کن خربزه آب است بوده یک مثل
چون رجوع از بهر نان گندم نمانده آب نیست
آب را از خربزه باید که استحصال کرد
خربزه اصلاً نبوده تا به مشهد آب نیست
در درون باغ گلشن نهر آبی از قدیم
چون به آنجا، حوض تخریب و کنارش آب نیست
در نظر آمد مرا سدهای آب این و آن
جنگ آنجا بهر آب و در درونش آب نیست
با خودم نقشه کشیده آب از زیر زمین
با چه زحمت حفر چاهی بازم آنجا آب نیست
آب سرد خوش گواری من هوس زنبار آب
شیر مخزن باز و اندر مخزن اش هم آب نیست
با خودم گفتم که با کشتی برم بیرون خاک
چون به کشتی ناخدا گفتا به دریا آب نیست
در مسیر ره مکانی آمده ما را قضای حاجتی
یک فلاشی آب لازم، هم در آنجا آب نیست
هم که این جا هم در آن جا ، هر کجا
هیچ موجودی نبوده ،چون که هیج جا آب نیست
از قضا من را یکی نادیده لیوانی بدست
حق آب من کجا رفته پدر که آب نیست
چونکه از خوابم پریدم ، هم به گریه با خودم
مصرف آب درست و چون که بعداً آب نیست
شکر نعمت هم بود واجب که آب را آفرید
هم بود کفران نعمت گر بگوئیم آب نیست
مالک هم خود ذره و دارد تمنا از عموم
هم دعا از بهر آب وچون زیادم آب نیست
لطفا نظر خود را ثبت کنید😉